زمانه خار های خوارش را ب من داد
دلی داد پر از درد
دردی داد پر از زجر
زجری داد پر از آه
وآهی داد پر از داد
دل من سنگ نیست
دل من درد است
درد ی نهفته
زخمی شکفته
نعره ای درونی...
رویم را ببین
چین و چروکش را فقط درد هایم میشناسند
زجر هایم را فقط زخم هایم میشناسند
آهم را فقط زجرم
و دردم را فقط دلم
روز هایم میروند
اما کاش تلخ بودند و زهر نبودند
چ بگویم
برای تسکین دردم طناب دار هم کافی نیست
همه ی درد هایم را گفتم
اما
تو ببخش اگر گاهی دل درد مندم دلت را شکست